محل تبلیغات شما



 شاید در نگاه برخی حریم شخصی مفهومی مدرن به نظر آید، و این مورد را نیز از اقسام مدرنیته بخوانند. با اینحال از تحقیقات بومی‌شناسی چنین میشود فهمید که تمایل به حفظ حریم و فضای شخصی خصیصه‌ای عمومی‌تر از آن است که آن را منحصر به انسان و یا حتی انسان مدرن دانست. در حیوانات نگهداری شده در فضای محدود، تظاهرات رفتاری ناشی از احساس اضطراب و ناامنی گواهی‌ست بر این ادعا؛ اضطراب‌هایی که حتی به مرگ حیوانات نیز منجر شده است. در رابطه با فضای شخصی و عوامل فرهنگی و محیطی دخیل در آن به تفضیل تحقیقاتی صورت گرفته و به طور عمومی میزانی از آگاهی در این زمینه وجود دارد. اما بواسطه تغییرات گسترده چه در زمینه تکنولوژی های ارتباطی و چه در سایر حیطه‌ها، اهمیت فضای شخصی و حریم شخصی، پیش از گذشته احساس می شود. صرف اشاره به اهمیت حریم شخصی بر سلامت روان فرد، و مهمتر از آن حمایت از فردیت اشخاص و ایجاد امنیت در اجتماع، کافی‌ست تا به وم وجود قانون های حمایتی در این زمینه پی‌برد. در ماده 12 اعلامیه حقوق بشر نیز به حمایت قانونی از حریم شخصی افراد بدین گونه اشاره شده است: نباید به خلوت شخص، خانواده، خانه یا مکاتبات هیچ کس بی‌سبب وارد شد و حیثیت و آبروی هیچکس نباید مورد حمله قرار گیرد. هرکسی از حق حمایت قانون بر ضد چنین ها یا حمله هایی برخوردار است». ذکر واژه بی سبب یا خودسرانه» در قوانین حمایت از حریم شخصی به برخی قوانین دسترسی به حریم شخصی اشاره دارد که برحسب نوع هدف؛ امنیتی یا اقدامات پیشگیرانه از وقوع جرم، ورود به حریم شخصی افراد را مجاز می گرداند. در واقع به طور رسمی تمامی دولتها، قوانین حمایت از حریم شخصی را پذیرفته‌اند با اینحال میان پذیریش و تصویب تا اجرا، تفاوتهای بسیاری وجود دارد. از نوع استقبال شهروندان از یک شبکه اجتماعی مجازی و اپلیکیشن های ارتباطی، میتوان به درجه اعتماد مردم نسبت حفظ حریم شخصی خود پی برد. واضح است که در جوامع دموکراتیک که نهادهای قانونی و مدنی از قدرت لازم برای تاثیرگذاری برخوردارند، این چتر حمایت قانونی بهتر احساس شده و اعتماد به استفاده از شبکه های اجتماعی عرضه شده در این جوامع نیز بالاتر است. از این رو به صرف وجود قوانین حمایت از حریم شخصی، نمیتوان به حفظ این حریم نیز رای داد. بهترین سنجش از میزان قدرت اجرایی این قوانین را میتوان از افکار عمومی کسب کرد؛ زمانی که یک شبکه با سرور داخلی، در انتهای جدول میزان استقبال و کاربری قرار می‌گیرد، نشانگر حد نهایی بی‌اعتمادی عمومی و ناامنی روانی از حفظ حریم شخصی‌ست. ناامنی روانی یک جامعه چه واقعی و چه ذهنی، یک عامل هشدار دهنده در سلامت یک اجتماع است، باید در این زمینه چه به لحاظ قانونی و چه فرهنگی اقدامات اساسی صورت گیرد.


"همه چیز فروشی‌ست، در کشور ما همه چیز را می توان خرید، در این معاملات نامشروع، داشتن باریکه‌ای از قدرت حکومتی نیز ابزار تمام عیاری برای معامله است که به کمک آن می توان به صورت غیرقانونی به پول یا سایر کالاها دست یافت." موبوتو سسه سوکو رئیس جمهور وقت زئیر

آیا این وضعیت آشنا به نظر نمی‌رسد؟ بدون تردید این شباهتها اتفاقی نیست. عطش سیراب سازی امیال بدون نیاز به پاسخگویی و بدون تلاش و کوشش، از جاذبه‌های قدرت است از اینرو  در کشورهای فاقد افکارعمومی قدرتمند و فاقد نهادهای مدنی، قدرت ی خواه ناخواه به اشکال مختلف فساد، آلوده می شود. مشکل از آنجایی بزرگتر می شود که قدرتهای سنتی در پیوند با صورتهای جهان مدرن همچون صندوق رای و بروکراسی به اشکال سیستماتیک فساد ی بدل می شوند. هیولای قدرتمندی که قادر است قلمرواش را در بسیاری از کشورهای جهان سوم تا مدتهای مدیدی حفظ سازد. 


در یک جامعه سالم، افراد مطابق با بالا رفتن سن، بلوغ فکری، روانی و عاطفی لازم را کسب می کنند. این جامعه دارای چنان ظرفیتی هست که افراد بتوانند مطابق با تجربیات زیستی شان بیاموزند و به نوعی خرد درونی دست یابند. اما جوامع فقیر را میتوان با عدم بلوغ یافتگی عاطفی و هیجانی افراد جامعه اش  شناخت. از آنجا که این فرهنگ ها دارای چنان ظرفیتی برای رشدیافتگی نیستند پس این خلاء را با تظاهرات و نمایشهای رفتاری پر می کنند. مهم نیست که افراد از نظر درونی توانسته باشند به رده های سنی بالا دست یابند، کافی ست این افراد از یک الگو و لیستی مشخص از رفتارهای قالبی تبعیت کنند که نشانگر سن و سال شناسنامه ای آنان است. اما زندگی اجتماعی به سوی پیچیدگی بیشتر در حرکت است و آن دسته رفتارهای قالبی جوابگوی ارتباط و پیوند با جهان امروز نیست. اینجاست که نابسندگی آموزش و ارزشهای فرهنگی نمایان می شود. بدون خرد درونی و مراجعه به آن، نمیتوان با مسائل پیچیده امروز یک ارتباط منطقی برقرار است. و فرهنگ و آموزشی که نتواند مطابق به زیست جهان امروز، افرادش را پرورش دهد، دیر یا زود با انبوهی از مشکلات روبرو می شود که جامعه را به سمت تنش، تفرقه و فروپاشی سوق می دهد. جامعه ایرانی یک نمونه از چنین اجتماعی است.

 

توضیح: موردی رخ داد که برخی آن را مایه تمسخر و خنده دانسته اند؛ موضوع از این قرار بود: زیبا کلام تئوریسین برجسته اصلاح طلبان،مرتکب یک اشتباه فاحش می شود؛ بدین صورت که بدون آنکه متوجه باشد، به جای ارسال توئیت با اکانت فیک، با نام و مشخصات واقعی خودش، توئیتی از خود منتشر می کند، در حمایت و تائید خودش. موضوعی که میشود گفت ناشی از نوعی خودشیفتگی و میل به شنیدن تعریف و تمجید است. سوای اینکه چرا این فرد شناخته شده، از کانت فیک استفاده می کند، سوال اینجاست که چنین اقدامی چه معنا دارد؟ مگر وظیفه یک منتقد برملا ساختن حس خودشیفتگی صاحبان قدرت و مقاصد خودخواهانۀ آنان نیست! در اینصورت چگونه میتواند منتقد دیگران باشد زمانی که خود بیش از همه به آفت خودشیفتگی مبتلاست؟

 


بازم این وروجک ها، همه شون باهم اینجا پیداشون شد. با خودم میگم، از دست این مزاحمین همیشگی نمیشه روی هیچ کاری تمرکز داشت.

از داخل اتاق هم سروصداشون شنیده میشه. وسط سروصداشون میشنوم؛ پسر خواهرم به دختر برادرم میگه:
- خیلی دوست دارم، حتی از خدا هم بیشتر{کمی مکث میکنه} نه خیلی بیشتر، حتی از لواشک هم بیشتر دوست دارم.

آخی چقدر عاشقانه . :)


با تلخی و با نوعی بغض صحبت میکرد، گویی در دادگاهی قرار گرفته و هرگز انتظار نداشته روزی به خاطر اعمالش مجبور به پاسخ گویی شود.
در میان حرفهایش جمله ای با سنگینی ادا شد، مردم از ما انتقام خواستند» این را درست می گفت. به عقل و تجربه خودشان میدانستند این اقدام ناصواب و ناصحیح است، اما حال در محاصره حامیان نادان، قادر به طفره و کناره گیری نبودند. کسانی که به عنوان حامی برای خود بسیج کرده بوده اند، در یک ویژگی مشترک بودند، چیزی از واقعیت و عالم و جهان نمی دانستند. همگی بیخبرانی بودند که بواسطه هیجانات آنی تحریک شده بودند.

آیا اکنون فهمیده است که: زین بستن بر مرکب ناگاهی و جهل آسان است، تاخت و تاز با آن نیز ساده است، اما آیا به مقصد رسیدن و پیاده شدن از آن نیز آسان و ساده است؟!


در فضای تهوع آور درویی و خیانت و تقدیس ظالمان بخصوص در میان مدعیان روشنفکری و اصلاح و مدارا، این تنها نوشته ای بود، که حرمت قلم و کلام و اندیشه را نگه داشته است.
.
.
.

در زمان جنگ سرد، یک حکایت طنزی رواج داشت که: نماینده کشور آمریکا به نماینده شوروی گفت: ما در کشور خودمان اینقدر آزادی بیان داریم که مردم می‌توانند بگویند مرگ بر آمریکا»!

 

نماینده شوروی پاسخ داد: اتفاقا ما هم در کشورمان کاملا آزادیم که بگوییم مرگ بر آمریکا»!

 

حکایت طنزی بود برای یک دوره تاریخی؛ اما به مصداق آن روایت معروف که برای شما جوکه، برای ما خاطره است»، آنچه برای دیگران طنز بود، حالا بهترین توصیف‌گر وضعیت برخی از محافل خبری و مدعیان نخبگی ما شده است!

 

به تازگی پروفسور یرواند آبراهامیان در گفتگو با یک رسانه آمریکایی (Democracy Now) زبان به انتقاد از خوی تهاجمی و نظامی‌گری آمریکایی‌ها گشوده و هشدار داده است که با این دست ت‌ها، نه تنها مردم ایران از این پس آمریکایی‌ها را به عنوان یک کشور تروریست خواهند شناخت، بلکه بیم آن می‌رود که با تداوم ت‌های ترامپ منطقه وارد یک جنگ خانمان‌سوز جدید شود.

 

این دست انتقادات از رویکرد نظامی آمریکا در داخل این کشور قدمتی طولانی دارد و دست‌کم در جنگ ویتنام شاهد اوج‌گیری آن بودیم. بسیاری از روشنفکران مستقل و آزادی‌خواهان آمریکایی همواره منتقد نظامی‌گری این کشور بوده‌اند. سرشناس‌ترین آن‌ها احتمالا نوام چامسکی» در حوزه اندیشه و مایکل مور» در هنر است. چهره‌هایی که در داخل خاک آمریکا، با حفظ هویت خود و علی‌رغم عشقی که بدون تردید به میهن خودشان دارند، صدای اعتراض‌شان را بلند می‌کنند و دولت و حکومت خود را مورد شدیدترین انتقادها قرار می‌دهند.

 

بازتاب این انتقادها در کشور ما اما، گاه شکل و شمایل همان طنز دوران جنگ سرد را به خود می‌گیرد! یعنی گروهی در ایران، با انتشار بدون توضیح مواضع آزادی‌خواهان آمریکایی می‌خواهند از شرافت و وجاهت این روشنفکران آزاده برای خود و مواضع‌شان کسب اعتبار کنند، آن هم درست در شرایطی که دقیقا در نقطه مقابل دال گفتمانی» این روشنفکران قرار دارند.

 

برای من، ترجمه دقیق و واقعی الگوی رفتاری امثال چامسکی، مایکل مور یا حتی آبراهامیان آن است که: در برابر کشوری که بدان تعلق داری مسوول باش و در مقابل اشتباهات یا حتی جنایت‌های احتمالی‌اش سکوت نکن. آزاده باش و اعتراض کن. اما وقتی جماعتی که سر تا پایشان تخفیف دادن استبداد و سرکوب حکومت و البته توجیه‌گری نظامی‌گری و جنگ‌افروزی فرامرزی آن است، با استناد به مواضع همین نخبگان آزاده می‌خواهند برای خودشان سند حقانیتی دست و پا کنند، من فقط به یاد آن نماینده شوروی کمونیستی می‌افتم که در کشور خودش ایستاده، مرگ بر آمریکا می‌گوید و توهم آزادی و آزادگی هم دارد.

 

این دست ترجمه‌ها و سوءاستفاده‌های نابجا، اگر محصول یک جور فرصت‌طلبی و فریب‌کاری نباشد، احتمالا محصول یک تقلید کورکورانه است که متن را از بستر طرح آن جدا می‌کنند و با ناقص سازی فضای طرح، مقصود نهایی آن را به کلی وارونه می‌سازند و از روایت‌هایی یکسره منتقد و ضدجنگ، مدیحه‌هایی برای جنگ‌سالاران می‌پردازند. مصداق این دست تقلیدگری‌های کورکورانه را نیز ۷ قرن پیش، حضرت مولانا در آن داستان معروف کنیزک و کدو به زیبایی به تصویر کشده بود. (مراجعه شود به مثنوی معنوی، باب پنجم، داستان ۵۹) این نوشته را با بخش انتهایی حکایت مولوی از زبان کنیز به خاتون نادان خود به پایان می‌برم:

 

ظاهر صنعت بدیدی زوستاد

اوستادی برگرفتی شاد شاد

 

ای بسا زراق گول بی‌وقوف

از ره مردان ندیده غیر صوف

 

ای بسا شوخان ز اندک احتراف

از شهان ناموخته جز گفت و لاف

 

هر یکی در کف عصا که موسی‌ام

می‌دمد بر ابلهان که عیسی‌ام

 

آه از آن روزی که صدق صادقان

باز خواهد از تو سنگ امتحان

 

آخر از استاد باقی را بپرس

یا حریصان جمله کورانند و خرس

 

صورتی بشنیده گشتی ترجمان

بی‌خبر از گفت خود چون طوطیان

 

منبع:
مجمع دیوانگان/

 

 


هوا سرد است و برف آهسته بارد
ز ابری ساکت و خاکستری رنگ
زمین را بارش مثقال، مثقال
فرستد پوشش فرسنگ، فرسنگ
سرود کلبه‌ی بی‌روزن شب
سرود برف و باران است امشب
ولی از زوزه‌های باد پیداست
که شب مهمان توفان است امشب
دوان بر پرده‌های برف‌ها، باد
روان بر بال‌های باد، باران
درون کلبه‌ی بی‌روزن شب
شب توفانی سرد زمستان

آواز سگ‌ها
زمین سرد است و برف آلوده و تر
هوا تاریک و توفان خشمناک است
کشد - مانند گرگان - باد، زوزه
ولی ما نیک‌بختان را چه باک است ؟
کنار مطبخ ارباب، آنجا
بر آن خاک اره‌های نرم خفتن
چه لذت‌بخش و مطبوع است، و آنگاه
عزیزم گفتم و جانم شنفتن
وز آن ته‌مانده‌های سفره خوردن
و گر آن هم نباشد استخوانی
چه عمر راحتی دنیای خوبی
چه ارباب عزیز و مهربانی
ولی شلاق! این دیگر بلایی‌ست
بلی، اما تحمل کرد باید
درست است این‌که الحق دردناک است
ولی ارباب آخر رحمش آید
گذارد چون فروکش کرد خشمش
که سر بر کفش و بر پایش گذاریم
شمارد زخم‌هامان را و ما این
محبت را غنیمت می‌شماریم

خروشد باد و بارد همچنان برف
ز سقف کلبه‌ی بی‌روزن شب
شب توفانی سرد زمستان
زمستان سیاه مرگ‌مَرکَب

آواز گرگ‌ها
زمین سرد است و برف آلوده و تر
هوا تاریک و توفان خشمگین است
کشد - مانند سگ‌ها - باد، زوزه
زمین و آسمان با ما به کین است
شب و کولاک رعب‌انگیز و وحشی
شب و صحرای وحشتناک و سرما
بلای نیستی، سرمای پر سوز
حکومت می کند بر دشت و بر ما
نه ما را گوشه‌ی گرم کُنامی
شکاف کوهساری سر پناهی
نه حتی جنگلی کوچک، که بتوان
در آن آسود بی‌تشویش گاهی
دو دشمن در کمین ماست، دائم
دو دشمن می‌دهد ما را شکنجه
برون: سرما، درون: این آتش جوع
که بر ارکان ما افکنده پنجه
دو اینک سومین دشمن که ناگاه
برون جست از کمین و حمله‌ور گشت
سلاح آتشین . بی‌رحم . بی‌رحم
نه پای رفتن و نی، جای برگشت
بنوش ای برف! گلگون شو، برافروز
که این خون، خون ما بی‌خانمان‌هاست
که این خون، خون گرگان گرسنه‌ست
که این خون، خون فرزندان صحراست
درین سرما، گرسنه، زخم خورده،
دویم آسیمه‌سر بر برف چون باد
ولیکن عزت آزادگی را
نگهبانیم، آزادیم، آزاد
                                                   مهدی اخوان ثالث


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها